آی واژه | انوری

برد نامم نشان بخواهد برد
برد نامم نشان بخواهد برد
در غمت با گران رکابی صبر
در غمت با گران رکابی صبر
در غمت با گران رکابی صبر
دل ز دستم عنان بخواهد برد
دل ز دستم عنان بخواهد برد
دل ز دستم عنان بخواهد برد
موج طوفان فتنهٔ تو نه دیر
موج طوفان فتنهٔ تو نه دیر
موج طوفان فتنهٔ تو نه دیر
عافیت از جهان بخواهد برد
عافیت از جهان بخواهد برد
عافیت از جهان بخواهد برد
نرگس چشم و سرو قامت تو
نرگس چشم و سرو قامت تو
نرگس چشم و سرو قامت تو
زینت بوستان بخواهد برد
زینت بوستان بخواهد برد
زینت بوستان بخواهد برد
رخ و دندان چو مه و پروینت
رخ و دندان چو مه و پروینت
رخ و دندان چو مه و پروینت
رونق آسمان بخواهد برد
رونق آسمان بخواهد برد
رونق آسمان بخواهد برد
با همه دل بگفته ام که مرا
با همه دل بگفته ام که مرا
با همه دل بگفته ام که مرا
غم عشق تو جان بخواهد برد
غم عشق تو جان بخواهد برد
غم عشق تو جان بخواهد برد
من خود اندر میانه می بینم
من خود اندر میانه می بینم
من خود اندر میانه می بینم
که زمان تا زمان بخواهد برد
که زمان تا زمان بخواهد برد
که زمان تا زمان بخواهد برد
چه کنم گو ببر گر او نبرد
چه کنم گو ببر گر او نبرد
چه کنم گو ببر گر او نبرد
روزگار از میان بخواهد برد
روزگار از میان بخواهد برد
روزگار از میان بخواهد برد
در بهار زمانه برگی نیست
در بهار زمانه برگی نیست
در بهار زمانه برگی نیست
که نه باد خزان بخواهد برد
که نه باد خزان بخواهد برد
که نه باد خزان بخواهد برد
انوری گر حریف نرد این است
انوری گر حریف نرد این است
انوری گر حریف نرد این است
ندبت رایگان بخواهد برد
ندبت رایگان بخواهد برد
ندبت رایگان بخواهد برد